گل دل مامان و بابا گل دل مامان و بابا ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

هدیه خدا

لغت نامه ریحانه!

بدون مقدمه! شیرلیوان تو: شیرتولیوان سوسکی: سوسک(مورد علاقه ریحانه خانم!) قصه سوسکی و پروانه رو که مامانی شبا تعریف میکنه برات دوس داری  بابا بوزو بابابزرگ سوگن سوگند.     عمه نوشی عمه نوشین.     آب دخ آب یخ.    خطک خودکارمداد.    پشکم پشمک.   پشکمو پشمالوصفتیه که مامانی به بابایی داده! اولین قصه گویی های ریحانه داستان مورد علاقه یه روز یه خرگوشه رفت دنبال آقاموشه موشه پرید توسوراخ خرگوشه گفت آخ.و تو میخندی و خودت هم بعضی وقتاتعریف میکنی یامامانی قطعشو میخونه و شمابقیشو میخونی ازچندروز پیش یعنی از 94/3/30 اولین حضورریحانه درپارک زنان طوبی یزد. درجمع دوستان مامانی و همه ازت تعریف ...
31 خرداد 1394

shampoo klorane

سلام بابا. پریشب ازداروخونه سهروردی میدون ابوذر شامپوبچه کلوران گرفتم برات. کالاندولا. خیلیم خوشبوس.29 تومن. گفتم شامپوخوب برا بچم بخرم. چندروزیه که بهت میگیم اسمت چیه میگی ریانست! باحاله. فعلا بای بابا
27 خرداد 1394

شب هیجانی!

سلام بابا.ببخشید چندروزه نرسیدم چیزی بنویسم. آخه سرمون گرمه.گرم به امتحانات من خونه سازی بزرگ کردن شما....سقف همکف خونمونو زدند. جلوش آهن گرد جوش خورده....دیشبم از پله های زیرزمین که داشتی میومدی پایین ظاهرا داشتی دوپله ای سقوط میکردی که مامانی گرفتت....من ندیدم چون داشتم ماشینو پارک میکردم حیاط.بعدم زنگ مامان بزرگ تهران زدیم برا احوالپرسی.گوشیو دادم دستت که حرف بزنی شماهم گفته بودی: ازپله ها افتادم پایین.....وااای مامان بزرگم کلی جوش زده بود که چی شده! خلاصه کلی خندیدیمو توهم خندیدیو هی خودتو میزدی به پاهام موقعیکه داشتم باتلفن صحبت میکردم.....به مامان بزرگم گفتم که نه بابا چیزی نشده!!! بعدم به شما گفتم که بابا لازم نیست همه چیو ازخونه بگی!...
24 خرداد 1394

ری.....حاااااا.....نههههه!!!!!

سلام ریحانه جان....دیروز برای اولین بارساعت حدودای 15 مامانی میگه اسم خودتو اینجوری تونستی بگی....ری.....حااااا....نهه...فیلمم گرفته مامان..پریروز یه توپ رنگی خوشگل گرفتم برات تا آوردم برات خودکار کشیدی روش....عاشق خودکاری!  سقف همکفمون رو هم تیرچه هاشو اماده گذاشتن روسقف...فوم قراره بینش بذارن.صاحبخونه میخواست امسال به کس دیگه ایی بده خونرو گفتیمش داریم خونه میسازیم تمدید کرد. فعلا بای
12 خرداد 1394

عجب کلاهی!

باباسلام.دیروز رفتیم بازار خان از پولایی که برات جمع کرده بودیم (حدود 940 تومن) یه نیم ست طرح پروانه خریدیم.فعلا مامانی استفاده میکنه وبعدمیده به شما.طرح خوشگلیه.اول گفتیم سکه بخریم بعد گفتیم طلا بخریم که قابل استفاده هم باشه..درراه بازارم تو پیاده رو ازدستفروش یه کلاه دورلبه دار سفیدوصورتی برات خریدیم هشت تومن.خیلی بهت میاد.اینارو خریدیمو رفتیم خونه ننه همینکه رسیدیم خاله فاطمه ایناداشتن میومدن بیرون....زهره خانوم دیدتو گفت چه خوشگل شدی....راستی بابا به پفیلا میگی ووفالا ...خیلی باحاله..به آب یخم میگی آب دخ.ازدیروزم اسم کولرو گفتی...یادگرفتی میگی عزیزم...به منم میگی: دخترم بعضی وقتا! میشم دخترت!! فعلا بای دخترم. ...
4 خرداد 1394

برگشت ازتهران و رشت

باباسلام.بالاخره دیروز ازسفربرگشتیم.داشتیم تورشت کپک میزدیم دیگه!! رطوبتی بود هوا. تهرانم بابابزرگ اینا سی دی تولدتو میذاشتنو دست میزدند و تو هم دست میزدی..راستی تایادم نرفته به پففیل میگی پوفالا به پستونکم میگی پسکونه!! سوسکم دوس داری و میگی بوسش کنم !!!!! واااای چه دختری دارم من تازوقشنگ دارم من! بله!  الانم ساعت 22:20 و شما ازساعت 18 خوابیدی...مامانی برای عصرونه هم حاضرکرده موز و شاهپسندو کلوچه...خوابی.....آخراین برج امتحانامه....باید بیشتردرس بخونم...بوس
1 خرداد 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد